نموم شدن تعطیلات و دلتنگی برای خانواده

ساخت وبلاگ
امروز صبح ساعت 8 با رضا به سمت تهران حرکت کردیم...رضا 3 روز شیفته...مادر گفت بمونم اما من بخاطر اینکه رضا غذا نداشت و از تنهایی اومدن بدم میاد با رضا به تهران اومدم...

دلم برای همه بخصوص مادر جونم و پدر جونم تنگ شده.

حدود ساعت 12 تهران رسیدیم بعد گذاشتن وسایل تو خونه رفتیم پارک نهج البلاغه و ماهی و سبزه رو انداخیم تو اب.و بعدش اومدیم نزدیک خونه و جوجه خوردیم...تو راه رضا میگفت هر سال بعد 13 همه میرفتن سراغ زندگیشون و من ناراحت میشدم که بی کارم و باز باید برم سر درسم...اما امسال خوشحالم که میرم سر خونه زندگی خودم...این حرف رضا خیلی بهم چسبید.

الان رضا برای کار مقاله با دوستش قرار گذاشته و منم استامبولی و بنج و مرغ برای 3 روزش درست کردم

 

روز مادر...
ما را در سایت روز مادر دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : maadoottaa بازدید : 145 تاريخ : يکشنبه 26 خرداد 1398 ساعت: 16:32