چهارشنبه گذشته

ساخت وبلاگ

تقریبا ساعت 5 بود که مادر اینا زنگ خونمون رو زدن...

مادرم پیشاپیش بهم خبر داده بود

رضا هم چند دقیقه قبلش با کلی هویچ و بستنی اومده بود خونه

دست پدر دو تا جعبه انگور و سیب بود...کلی اعصابم خورد شد که با سختی تا اینجا اومدن(به خودشون خیلی زحمت داده بودن)

برای شام قیمه گذاشته بودم ولی به خاطر شرایط شلوغ ابگیری هویچ و سیب یادم و رفت و لپه هام کمی وا رفت !پدرم که شام نخورد و زود خوابید

صبح رضا رفت کتابخونه و من و مادر و پدر رفتیم خونه عمع مادر...ناهارم اونجا بودیم...حدود ساعت5 هم برگشتیم...حوصله شام درست کردنم نداشتم برنج و سالاد درست کردم و رضا هم از بیرون کباب اورد.

صبح جمعه هم بعد خوردن صبحونه رفتیم پارک طالقانی و بساط جوجه رو ردیف کردیم.

بعد خوردن مناهار و کمی پیاده روی تو پارک مادراینا رو رسوندیم دم ترمینال و خودمون برگشتیم...

ان شاءالله خدا همیشه خانواده م رو برام سالم و سلامت نگه داره

خدایا شکرت بابت همه چیز

روز مادر...
ما را در سایت روز مادر دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : maadoottaa بازدید : 95 تاريخ : شنبه 9 آذر 1398 ساعت: 15:19